سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زینب بانو
دوشنبه 91 بهمن 2 :: 11:3 صبح ::  نویسنده : مامان فاطمه

سلام

آغاز امامت و ولایت حضرت ولی عصر امام زمان مهدی موعود علیه السلام را به شما تبریک میگم.

نهم ربیع الاول علاوه بر عظمتی که داره، و تمام شیعیان جهان این روز را جشن می گیرند، برای من روز خوش یُمنی بوده و هست انشاء الله. دو سال پیش در چنین روزی پای سند ازدواجم را امضا کردم. و پارسال دقیقا همین روز سه ماهه باردار بودم و برای اولین بار صدای قلب دخترم زینب را از دستگاه سونوگرافی شنیدم :) خیلی حس قشنگی بود. همه ی اینها کاملا اتفاقی بود و از قبل برنامه ریزی نکرده بودیم واسه همین برام جالبه.

پارسال دقیقا همین روز نهم ربیع بالاخره بعد از چند ماه تو شهرمون بارون بارید. دقیقا یک ساعت بعد از شنیدن صدای قلب زینبم.

و ما همه ی این اتفاقات را در این روز به فال نیک گرفتیم. انشاء الله که زینب ما در سایه الطاف حق تعالی و به برکت وجود امام زمانش مهدوی بشه و در راه حق عاقبت به خیر بشه.

زینب ما الان پنج ماه و نیمه شده. چند وقتیه دیگه برای خودش میخزه و اینور اونور میره. دیگه وقتی بیداره نمیشه چشم ازش بردارم. تا غافل میشم می بینم رسیده به اون سمت اتاق.

دو روز پیش زینب برای اولین بار جغجغه شو دستش گرفت و تکون میدادش. من و باباش انقد ذوق کردیم که فوری رفتم دوربین اوردم ازش فیلم گرفتم. که ناگهان جغجغه رو کوبید روی پیشونیش و صداش در اومد. اما الحمدلله چیزی نشد.

زینب سه تا مداحی رو خیلی دوست داره. دوتاشو آپلود کردم اینجا میذارم براتون ولی یکیش حجمش خیلی زیاد بود نشد آپلودش کنم. همیشه وقتی خیلی بی قراری میکنه و خوابش نمیبره. میذارمش توی گهواره و تابش میدم و همراهش این مداحی ها رو براش پخش میکنم آروم میگیره و زود خوابش می بره. مداحی "آی شهدا" با صدای " مجتبی رمضانی" رو خیلی دوس داره. یه بار خواستم امتحانش کنم وسط پخش، مداحی رو عوض کردم و یه مداحی که تا حالا براش نذاشتم رو پخش کردم یهو بغض کرد و زد زیر گریه و تا مداحی رو عوض نکردم و آی شهدا رو براش نذاشتم آروم نگرفت.

1.http://imani86.persiangig.com/audio/madahi/shohada.mp3 حجم: 2.7 مگابایت

( آی شهدا دلای ما تنگه براتون -  زندگی بی حضورتون ننگه برامون ... )

2. http://imani86.persiangig.com/audio/madahi/imam%20hosein.mp3  حجم: 3.9 مگابایت

( خاک می گوید حسین -  افلاک می گوید حسین - مجتبی با سینه صد چاک می گوید حسین ... )

یه فایل تصویری هم تو گوشی همراهم دارم که خواهرم برام بلوتوث کرده بود. هر وقت زینب بی قرار میکنه تا این فایل رو براش پخش میکنم ساکت میشه و به گوشیم زُل میزنه و میخنده و بعضی بخش هاش که میرسه از خوشحالی جیغ میزنه :)

اینم فایل تصویری برای نوگُلای عزیزتون. مطمئن باشید خوششون میاد. حجمش 3.5 مگابایته راحت دانلود میشه.

http://imani86.persiangig.com/video/aroosak.mp4

قسمتی از متن شعر سرودی که عروسک فایل تصویری میخونه:

گنجیشکه میگه جیک جیک - خورشید خانوم باز تابید

مامانی ناهار چی داریم؟ - کوفته نخودچی داریم؟

یادم رفته یه چیزی - مامان کجاست رو میزی؟

همونی که خونه خونه است - خودت میگی چارخونه ست

مامانی ناهار دیر نشه -  بابا که میاد گشنشه!

حالا کشو رو میگردم سفره رو پیدا کردم

سفره ی توری توری - کاسه های بلوری

مامانی ناهار خورشته؟ - سیب زمینیش درشته؟

بشقابارو میارم - رو میز ناهار میذارم

سه تا قاشق با چنگال -  صف کشیدن چه خوشحال

مامانی فسنجون داریم - باش کفش بادمجون داریم؟

.....




موضوع مطلب : دخترم زینب, نهم ربیع, دانلود فایل صوتی و تصویری, عروسک, شهدا, امام حسین علیه السلام
دوشنبه 91 دی 4 :: 9:59 صبح ::  نویسنده : مامان فاطمه

سلام

زینب من الان چهار و نیم ماهه شده. ماه قبل، ماه خوبی برای زینب نبود، چون بیشترش رو بیمار بود و کارش به بیمارستان هم کشید.

یک ماه پیش بهونه گیری های پی در پی زینب و شیرنخوردنش باعث شد ببرمش دکتر. دکتر بهم گفت بچه با شیر خودت سیر نمیشه، باید کنار شیر مادر، بهش شیر کمکی هم بدی. و شیر کمکی نان رو بهمون معرفی کرد. دکتر گفت به بچت شیر کمکی بده تا کمی جون بگیره وزنش خیلی کمه!

ما هم طبق دستور پزشک متخصص شیر نان رو تهیه کردیم و به زینب دادیم به این امید که دخترم سیر بشه و کمتر بهونه بگیره و شب ها راحت بخوابه. ولی این شیر کمکی به دخترم نساخت و باعث شد اسهال شدید بگیره و خواب و خوراکش کلّاً به هم بریزه.

دوباره بردیمش پیش یه متخصص اطفال دیگه. دکتر گفت نباید بهش شیر نان میدادید. اگه می بینید بچه سیر نمیشه بهش شیر کمکی آ ال بدید. و براش اُ آر اس تهیه کنید بهش بدید بخوره تا آب بدنش تأمین بشه.

با روش دکتر جدید زینب حالش بهتر شد و دو سه روزی خوب بود. ولی چون در اون یک هفته ای که زینب مریض بود، خودم خیلی بی خوابی کشیده بودم و اذیت شده بودم بیمار شدم و رفتم دکتر. با وجودی که به دکتر گفتم که بچه شیر میدم تا حواسش باشه چه داروهایی برام مینویسه ولی متاسفانه داروهایی برام تجویز کرده بود که مصرفش در زمان شیردهی ممنوع بوده و من این موضوع رو بعد از مصرف دارو متوجه شدم که دیر شده بود؛ و بی دقتی پزشک معالجم باعث شد زینب مجددا اسهال بشه و دل دردهای شدید داشته باشه؛ که باعث بی خوابی و بی قراریش شده بود.

با وجودی که مصرف دارو را قطع کردم ولی زینب حالش بدتر و بدتر شد.

هر بار که میبردیمش دکتر یه مُشت دارو میداد به بچه بدیم. ولی زینب به جای اینکه بهتر بشه بدتر میشد. میلی به شیر نداشت. نه شیر مادر رو میخورد نه شیر کمکی! بچم شده بود پوست استخون بس که آب بدنش کشیده شده بود. دو هفته گذشت و دکتر هر بار داروها رو عوض میکرد و هیچ فایده ای نداشت.

آخرین بار که بردیمش دکتر، زینب در مطب دکتر خیلی بی قراری کرد. دکتر براش دو تا آمپول و یه سری شربت نوشت. گفت این آمپول رو الان براش بزنید و داروهارو بهش بدید فردا عصر دوباره بیارید ببینمش.

آمپول رو که به زینب زدند تا یک ساعت ضجه میزد و ناله میکرد. تو مطب دکتر بودیم. دکتر تعجب کرد گفت این دارو خواب آور بود چطور این بچه هنوز داره ناله میکنه. وقتی این حرف دکتر رو شنیدم خیلی به هم ریختم گفتم به بچه ی من آمپول خواب آور زدید! اینطوری درمان میکنید!

تا به خونه رسیدیم دیگه زینب خوابش برده بود. تا نیمه های شب گیج و منگ بود و یه بار بیدار شد و گلاب به روتون یه عالمه بالا اورد تموم سر و لباس و تشکش کثیف شد.

نیمه شب اومدم اینترنت و درباره داروهایی که دکتر برای زینب داده بود سرچ کردم دیدم بیشتر داروهایی که داده خواب آوره و باعث گیجی و منگی بچه میشه و یکی از داروها رو هم نوشته بود مصرفش برای بچه زیر دو سال ممنوعه و کبد رو از کار میاندازه. تازه فهمیدم که دکتر برای اینکه بچه آروم بشه این داروها رو داده و هیچ فایده ای برای سلامتیش نداره و حتی ضرر هم داره.

متأسفانه شهر ما فقط دو تا متخصص اطفال داره که یکی شون هیچی سرش نمیشه و منطقه محروم گیر اورده برای خودش دکون باز کرده؛ و دیگری هم همین دکتریه که زینب رو هر بار بردیم پیشش و مثلا کارش بهتر بود. نمیدونم چرا همچین داروهایی به بچه من داده بود که حالش بدتر بشه. دکتر کرمان میگفت هیچ کدوم اون داروها رو نباید به بچه سه چهار ماهه داد. حتی میگفت از این شیرهای کمکی به بچت نده اینا هیچ کدومش به درد نمیخوره الکی میگن مفیده. اینا رو پزشک متخصص کرمان میگفت.

فردای اون شب دوباره زینب رو بردم پیش همون دکتر و بهش گفتم برای چی داروهای خواب آور و دارویی که برای بچه زیر دو سال ضرر داره برای دختر چهارماهه ی من تجویز کردید؟ دخترم حالش بهتر که نشده هیچ بدترم شده!!!

دکتر که دید اوضاع خرابه، زینب رو دوباره معاینه کرد و براش سرم نوشت و گفت داروهایی هم که دیروز دادم رو بهش ندید فعلا.... فردا دوباره بیارید ببینمش.

اما زینب بازم خوب نشد و این بار دیگه معطل نکردیم و زینب رو برداشتیم راه افتادیم سمت مرکز استان شهر کرمان...

دکتر متخصص اطفال کرمان که از پزشکان معروف کرمان هست بعد از معاینه زینب گفت باید بستری بشه. الحمدلله بعد از بستری در بیمارستان زینب آروم تر شد و بهبودی پیدا کرد.

الان بعد از گذشت ده روز از اون ماجرا، زینب الحمدلله حالش خوبه و مثل گذشته سرحال شده و شیطنت میکنه.

از همه ی دوستانی که در مدت بیماری دخترم، خالصانه برای سلامتیش دعا کردند تشکر میکنم. مطمئنم دعای خیر شما باعث شد که زینب زودتر از چیزی که دکترش میگفت بهبودی پیدا کنه.




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 آبان 29 :: 1:1 صبح ::  نویسنده : مامان فاطمه

سلام

اینم عکسای جدید زینب که مربوط به ده روز اخیره

کوچولوی کنار زینب، پسر یکی از آشنایانه که چهل روز از زینب کوچیکتره.




موضوع مطلب :
جمعه 91 مهر 21 :: 9:22 صبح ::  نویسنده : مامان فاطمه

یادمه همیشه وقتی لبخند روی لب های مادرم می دیدم خیلی خوشحال می شدم و آرامش عجیبی پیدا می کردم. وقتی غم به صورت مادرم بود انگار دنیا روی سرم خراب شده بود انقدر که قلبم سنگین میشد. آرزو می کردم مادرم دوباره لبخند بزنه تا آرامشش باعث آرامش قلب من بشه.

از وقتی خودم مادر شدم فهمیدم که این حس دو طرفه است و مادر هم متقابلا همین احساس رو نسبت به فرزندش داره. خدا اون روزی رو نیاره که زینب حالش بد باشه و ناراحت باشه. انگار دارند جونم رو ازم میگیرند انقدر که سخت میگذره بهم. طاقت دیدن ناله های دخترم رو ندارم وقتی می بینم ناله هاش بخاطر دردیه که داره از بیماریش میکشه :( وقتی به هیچ طریقی نتونم آرومش کنم و کاری از دستم بر نیاد دلم میخواد نباشم، دلم میخواد درد و بلاش بیافته به جون خودم و اون راحت بشه، آروم بگیره و مثل همیشه بهم لبخند بزنه :(

زینب فقط دو ماهشه ولی چشمای قشنگش همیشه با من حرف میزنه. هر وقت دیده من از ناراحتیش دارم گریه میکنم و از خدا میخوام که دخترم آروم بگیره و سلامت باشه، میون ناله هاش یهو آروم میشه و بهم لبخند میزنه. این لبخندش هزار تا حرف برام داره.

وقتی لبخند روی لبای دخترم می بینم انگار دنیا رو بهم دادند انقدر که خوشحال میشم بازم گریه می کنم و خدا رو شکر میکنم که لبخند رو به لب های دخترم برگردوند. لبخند زینب چنان آرامشی بهم میده که جز لطف الهی چیز دیگه ای برام تداعی نمیشه.

خدایا شکرت بخاطر نعمت مادری که نصیبم کردی.

برای دخترم دعا کنید یه کم مریض احواله.

 




موضوع مطلب : مهر مادری
<   1   2   3   4   5   >>   >   
درباره وبلاگ


سلام. من دختر مامان و بابام هستم. این وبلاگ توسط مامانم چند روز بعد از تولدم ایجاد شده. مامانم اینجا از خاطراتی که با من داره مینویسه و بعضی وقتام از زبون من مینویسه. عکسامم اینجا میذاره تا دوستاش ببینند.
نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 4
  • بازدید دیروز: 9
  • کل بازدیدها: 74745